برای عزیزانی که در اربعین‌ها برای ارباب خالصانه خدمت کرده‌اند، هیچ متنی گویای عشقشان نیست. اما خوب، به خواست دوستان متنی نوشتیم که مصداقش همه کسانی است که در اربعین زوار را خدمت می‌کنند. یاد آن روزها در این حال و هوای دوری کرونایی، غنیمتی است که عشاق آن را می‌فهمند.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

عشق، تعابیر مختلفی دارد؛ خالص‌ترین و ریشه دارترینش در منطقه حجاز و عراق یافت می‌شود. معادنی از رحمت و خزینه‌های از علم. محل‌هایی بسیار شلوغ، که ملائک در آن بسیار بیش از عدد آدمیان حضور دارند. عشق را آنجا و در راهروها و شبستان‌هایِ خنک شب‌های پر جذبه‌اش می‌توان یافت؛ که حریر سیاه آسمان با ستون‌هایی از نور چراغ‌های گنبد و نمازهای خالصانه پرنور مومنین شکافته می‌شود و همه را به سمت آنجا می‌کشاند. من نیز در آنجا هم عشق را تجربه کردم و هم یارانی عاشق را یافتم. یارانی دورگه از جنس آسمان و زمین. یارانی که هر اربعین جنس آسمانی‌شان بیشتر می‌شود و گروه گروه در قامت شهدای زنده قرار می‌گیرند.

دانه دانه این یاران را مثل خرده‌های طلا، از پی چادر مشکی مادرم زهراس که بر این خاک کشیده می‌شد جمع می‌کردم؛ برخی‌شان گم شدند، برخی‌شان مس شدند و افتادند؛ اما همه‌شان را دوست داشتم. چون بر این باور بودم که دانه دانه‌شان را مادر خود انتخاب کرده و برای خدمت زوار فرزندانش فرستاده.

طلاهای نابی که این سالیان، قرارگاهی را بنا کرده‌اند که متبرک به نام باقیمانده خدا در زمین است و سنگفرشی از لعل و گوهر را با آنان برای زائران ابوتراب و اولادش ساخته‌ایم. تا مسیر و سخت‌های زیارت را کم کرده و راه را برایشان هموارتر کنیم.

پس خواستم بگویم هر کدامتان خشتی از طلا بر درگاه امیر و گوهری تابان در سنگفرش راهش هستید و نبودتان به چشم می‌آید. اجرتان با حضرت الله و توفیقتان مستدام باد.

 

 

و نسخه‌ای دیگر هم تهیه کردم که به فراخور تقدیم کنند:

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ما فرزندان زهرائیم و سرشت طینتمان از باقی‌مانده نور حضرات است. ما نسل ظهوریم، اگر همت را به کمال برسانیم. داغ زینبس، گداز سینه‌ی ماست و عشق به حسینع، قوت بازوهای ما. اگر دیروز داستان فضه را می‌خواندیم، امروز دخترانمان توفیق دارند اربعینی، فضه درگاه علیع باشند و پسرانمان غبار غربت سامرا را از در و دیوارهای پر رخوت آنجا پاک کنند. ما آن قوم هستیم که اگر مطلوبمان در ثریا هم باشد آن را بدست خواهیم آورد و چه مطلوبی بالاتر از فرصت خادمی در درگاه حسین، که شما آن را یافتید.

مردان همت‌های بلند و زنان صبرهای مطول! چه تشکری از همت بلند و صبرهای عظیم شما می‌توانست بهتر از این باشد که از میان همه، شما را برای خادمی درگاهشان انتخاب کردند؟! چه کردید که خدا بهشت را در دنیا روزیتان کرد و به نشاندن‌تان بر سر خوان گسترده اهل بیت عزیزتان کرد؟!  گرچه می‌دانم که رزوی شدن این منت بزرگ، نزد هرکدامتان داستانی شنیدنی دارد.

وظیفه دارم که این منت بزرگ را تبریک و تقدیر کنم و تحذیرتان دهم؛ که این نعمت بزرگ خلق عظیم می‌خواهد و تقوای وافر. مبادا که از دست بدهید. یادمان باشد سنگی بودیم که «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» شد و با گوشه چشمی ما را طلا کردند. طلای وجودتان را وفق گنبد و ایوان بارگاه امیر نگه دارید و در اربعین‌های پیش رو، مادرمان را خرسند کنید.