یکی از دستهبندیهای علوم نزد متفکران؛ تقسیم به دو دسته علوم آفاقی (علوم مربوط به مادیات و ظواهر) و علوم انفسی (علوم مربوط به روح و ذات) است. در مسئله صحت آدمی نیز این ترتیب وجود دارد و صحت جسم بعنوان مرکب روح از اهمیت بالایی برخوردار است. در طول ادوار؛ هر تمدن یا امتی به حسب هستیشناسی خود با مسئله صحت جسم برخورد کرده است که این امر زمینه ایجاد انواع ورودها به موضوع طب شده و طبهای سنتی چینی، هندی، یونانی و ایرانی و ... را پدید آورده است. رویکردهای مختلف در سبکهای طبی تا حدود زیادی در شناخت عناصر مشترک و برخاسته از نوع فهم انسان آن دوره از هستیشناسیاش بوده. اگر امروز به پدیده طب با دو رویکرد 1.نوع نگاه ما به هستی و 2. متدهای پیشگیری و پیگیری موارد مربوطه به صحت جسم، ورود کنیم؛ متوجه تفاوتها و نیاز به تحولات بسیاری خواهیم شد. شاید طرح سوال به فهم این تفاوت کمک بزرگی کند: اینکه طب سنتی صحت جسم را در کجا و متأثر از چه چیزی میبیند و در زنجیره ‹علل› و نوعِ درمان کجای این زنجیره قرار میگیرد و در کجای ‹مسیر علل› به حل مساله میپردازد.
دریافت pdf |
در حل مسئله، نوع نگاه انسان به هستی ابزار فهم را ایجاد میکند و همین فهم از هستی و پیرامون است که ابزار عمل را ایجاد میکند. زمانی عالم متأثر از فهم چهار عنصره بود و در حال حاضر فهم بشریت، عالم را متأثر از 118 عنصر میداند. این فهم نتیجهی تغییر هستیشناسی است. لذا مستلزم آن است که در عمل نیز همسان با هستیشناسی جدید و جور دیگری از گذشتگان عمل کنیم.
مع الاسف با عدم شناخت دقیق فرایند تولید علم و کناره گیری از تجربهنگاری، مسئله دقت با ‹کلنگری› خلط شده و به بهانهی کلنگری اهمال و کاهش شدید دقت در فرایند تولید علم را شاهد هستیم؛ همین دقت پایین طب سنتی در مقابل دقت بالای طب مدرن در شناخت عناصر هستی سبب میشود، توصیف بجای مشاهده جایگزین شود. بطور مثال در فارماکولوژی بیان میشود کدام ماده مؤثره دارو در بیماری تاثیر میگذارد و عوارض داروها شناسایی و طبقهبندی میگردد. غالبا مشخص میشود اثر سلولی و مولکولی داروها چیست. بطوری که در همهجای دنیا و در هر آزمایشگاهی اثبات پذیر است. در مقابل، طب سنتی به توصیف میپردازد که مثلا علت برخی میگرنها از بخارات ناشی از معده ایجاد میشود؛ بدون آنکه تعریف شود منظور از بخارات چیست و چگونه این بخارات به مغز میرسد! و تنها به توصیفی غیر قابل مشاهده از پدیده اکتفا میشود. از طرفی حتی برای داروهای اصلی گیاهی تجویز شده مطالعات فارماکولوژی و دستهبندی عوارض و... انجام نگرفته تا بیمار با اطمینان و اطلاع بیشتری از درمان بهرهمند شود.
در داروهای طب مدرن فرآوری شده از یک گیاه خاص، مانند گلگاو زبان، قدرت بیان و مشاهده این امر وجود دارد که عنصر اثر کننده در گل گاو زبان کدام مولکول است که بر بیماری اثر میگذارد تا بجای نوشیدن چندین لیتر گلگاو زبان، ماده مؤثره را جدا و تغلیظ کنند و به بیمار بدهند تا قدرت اثر دارو را هم افزایش دهند. بنابراین عدم مزربندی بین داروی شیمیایی و گیاهی بعلت نبود قاعدهای برای این تشخیص، ایراد دیگری بر این مدعاست.
بعلاوه اگر با رویکرد همه جانبهنگر ناظر به پارامترها و پیچیدگیهای بدن انسان به موضوع بپردازیم، باز هم انگشت اتهام به سمت طب سنتی قرار میگیرد چراکه در بحث صحت جسم که یک فرایند مادی است؛ بیان نمیشود چگونه دارو بر مرض اثر میگذارد.
چرا تجربه نگاری از طب سنتی حذف شده است؟ در حالی که ابوعلی سینا حاذقترین فرد در ثبت تجربیات با بیان جزئیات است اما شاگردان از انتهای صفویه به بعد تا قاجار (به مثابه سایر علوم بعلت مسئله محوری فلسفه علم که بیان میکند چرا رکورد علمی در یک جامعه ایجاد میشود) متوقف شدند و بجای تولید علم بروز، صرفا به بازخوانی طوطیوار پرداختند و زمانی که یک سونامی علمی جدید در غرب ایجاد شد، این افراد نه بخاطر حقیقت علم بلکه بیشتر بخاطر حمایت و حفاظت از شان خود در مقابل طب مدرن قد علم کردند. و متاسفانه نخواستند این خیانت را در عدم تجربه نگاری و عدم پژوهش به معنای تکرار یافتهها و پدیدهها بپذیرند. همین امر نقطه ضعف بزرگی بود تا افرادی بتوانند از طریق پزشکی مدرن به نسل کشی و نابودی ژن انسانهای مسلمان، تغییر خوراک و تغییر نوع درمان بیماریها بپردازند و اغراض سیاسی خود را بسادگی در طب مدرن وارد کنند و در مقابل ما هیچ دفاع بیولوژیکی در جامعه ایرانی نتوانستیم داشته باشیم.
در اصل تمام افراد فعال در حوزه طب سنتی که حاضر به تجربه نگاری، دسته بندی، استانداردسازی تجربیات و تبدیل آن ها به مقالات، تکرار پذیر و مستند کردن مدعای خود نیستند را خائن به علوم طب سنتی و دستورات پزشکی ائمه میدانم. افرادی که بجای بیان داشتن چگونگی تاثیر و علت داروی امام کاظم و ایجاد مقالههای پر تعداد پژوهشی برای شناسایی حد تاثیرگذاری و شناسایی عدم تاثیر در شرایط مختلف، فضا جامعه را به سمت فضای قدسی برای این دارو میبرند؛ بنحوی که داروی روایت شده از معصوم همچون آب حیاتی برای میت قلمداد شد! و اینگونه با عملشان باعث وهن حدیث و شان امام معصوم شدند. دلیل این نوع عملکرد این افراد از آن جهت است که علم را در فضای مادی بحث و بررسی می کنند اما زمانی که به موضع عمل میرسند برای پوشش ضعف و عدم کارآمدی، امر قدسی احادیث را جلو میاندازند و فضای جامعه را مسموم می کنند و آن عده معدودی را که در فضای تبدیل تجربیات طب سنتی به پژوهش های علمی هستند به حاشیه میرانند و باعث می شوند؛ حتی آن دسته از فرایندهای مفیدی که داشتهایم قابل بیان نباشند. این مشکل آنجا بروز میکند، که عدهای با تفکیک سب سنتی و ایرانی و اسلام و ائمه و ... سعی کردند به نوعی از اشکالات متداول فاصله گرفته و به نوعی مفهومسازی جدیدی برای خود در این عرصه ایجاد کنند، غافل از اینکه پارادایمسازی لوازمی دارد که بدون آن تفکیک این مسائل چیزی شبیه به مزاحی تلخ در عرصه علم است و اساسا تجربه درهم تنیدهی بیش از هزار ساله را با تغییر یک عبارت نمیتوان از هم جدا کرد.
اگر میخواهیم فرآیند طب سنتی، فرایندی جامعی باشد، باید بپذیریم بدن انسان یک جسم مادی قابل پژوهش و بررسی است و تجربیات آن قابل تکرار و ثبت است. پس بایستی ابتدای امر تمام تجربیات پزشکی امتهای گوناگون را به هم عرضه کنیم و بدون ترکیب کردن آنها بمعنای مخلوط کردن، ارتباط بین استفاده از متدهای آنها را معین نمائیم. تا به نگاهی چند رویکردی و جامع به جسم و جسد انسان دست پیدا کنیم. مضاف بر این، میزان اثربخشی حالات روحی بر جسم گرچه مهم است اما شرح آن نیازمند یادداشت مفصلی است که به اجمال میبایست گفت که تفیک روح از روان و مطالعه تجربی روان و مطالعات دینی روح و تاثیر آنها در متدهای پزشکی نیز مسئلهایست که در حال حاضر دامنهی بسیار کوچکی نسبت به جسد انسان دارد. حال آنکه باید حجمی چند برابر مسائل فیزیکی پیدا کند.
به هر جهت نباید این موارد باعث شود تا مسئله صحت جسم بعنوان یک موضوع مادی تجربهپذیر دچار تحجر شود. از همین رو خیانت همه کسانی که دائما در پیجهای زرد طب سنتی مطالب زرد پمپاژ میکنند؛ خیانت نابخشودنی است زیرا که موجب میگردد، بستر علمی کشور نسبت به بحث تجربیات علم پزشکی گذشتگان زده شود و نقاط قوت آن در همان مقدار غیرقابل تعمیم و توسعه باقی بماند و مردم از پیشرفتهای در دسترسی که میتوانست موجود باشد، عقب بمانند.
امید است که با ساحت سلامت روح و صحت جسم به شکل عمیقتری برخورد شود و این حوزه از اشغال شبه علم و افراد سطحینگر آزاد شده و به رشد و شکوفایی که مستحق آن است برسد چراکه عقلی که در روایات وسیله کسب بهشت معرفی شده در جسم صحیح امکان ظهور و بروز دارد و شاید بتوان گفت که ابلیس با دخالت دادن افراد احمق و متحجر پرتعداد، کاری کرده است که ساحت علمِ صحت جسم، از علما خالی و در نتیجه بستر برای عقل هم محدود و سخت شود. تا از این منظر دستیابی به بهشت را برای انسان پیشاظهور سختتر کند.