چند وقت قبل یکی از مجموعههای بازیسازی برای مشاورهی ساخت شخصیتها با بنده گفتگویی داشتند که پس از این گفتگو، لازم دیدم تا بحثهای ارائه شده را به صورت یک یادداشت کوتاه منتشر کنم.
این مجموعه در مقابل شخصیتپردازیهای غربی، تصمیم داشتند تا الگوی مناسبتری را ارائه بدهند. مثلا در مقابل اسب تکشاخ، براق را شخصیتپردازی کرده بودند. براق در تاریخ اسلام نام اسبی بوده است که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد و تواناییهای خاصی داشت که در اسبهای دنیایی وجود ندارد.
این یک جور مقابله با کاراکترهای غربی است. اما در تقابل اسلام و دنیای مدرن، اولین چیزی که باید پرسیده شود. سطح تقابل است نه یافتن کارکتری برای مقابله. باید پرسید شما در چه سطحی در حال مقابله با تمدن غرب هستید؟ یک کاتالیزور در یک پتروشیمی که از خارج وارد میشود را ما عینا میسازیم و در همان پتروشیمی استفاده میکنیم و این یعنی تقابل. اما در مباحث نظری هم آیا همینطور است؟ آیا قواعد علم اقتصاد را ما به فارسی بنویسیم و در دانشگاههای خودمان، با استادهای ایرانی درس بدهیم یعنی تقابل با غرب؟ اگر مثل آمریکاییها ارتش ردهبندی کنیم و با آنها بجنگیم الان ارتش ما از لحاظ «ساختار سازمانی» در تقابل با ارتش آمریکاست؟ در ادبیات و داستان نویسی هم همین سوال مطرح است. ما در چه سطحی در حال پاسخ به ادبیات غربی هستیم؟ آیا مقابل اسب آنها اسبی از تاریخ خودمان بگذاریم مسئله تقابل ادبی حل شده یا قواعد زیربنای ادبیات ما نسبت به آنها تفاوت ماهوی دارد؟
نمایش در اینستا | دریافت pdf |